عسلعسل، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
غزلغزل، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

دو فرشته کوچولو

سفره حضرت رقیه

از وقتی فهمیدیم دوتا فرشته کوچولو قرار داشته باشیم کلی نذر رو نیاز کردیم که هر دو صحیح و سالم باشین وقتی به دنیا امدید و چند ما گذشت براتون سفره حضرت رقیه که نذر داشتیم رو انداختیم ...
13 دی 1397

واکسن چهار ماهگی

این واکسن هم مثل واکسن دوماهگی یه کم سخت بود هردو تب کردید چند روز گذشت غزل بهتر نشد یه شب شدیدتر تب و لرز کرد انقدر ترسیدم که شب اصلا نخوابیدم و صبح بردمش دکتر رقیه سلطانی  خدایش دکتر خوبی بود معاینه کرد گفت دو روز دیگه بیار اگه خوب نشد دوروز بعد دوباره غزل رو بردم گفت گلوش چرک کرده  و دارو داد گفت فردا بیار ببینم  منم فرداش بردم دوباره چک شدی بعد گفت هر روز زنگ بزنم و وضعیت رو گذارش بدم تا کاملا خوب بشی اون روز که بردمت دکتر 5 شنبه بودو ما عید زهرا داشتیم
13 دی 1397

اولین دکتر

عسلم خیلی یوبوست داشتی قبل از 40 روزگیت زمانی که یک ماه یا کمتر سن داشتی هر ده یا پانزده روز یک بار اونم با کمک وازلین و شیاف صابون دست شوی میکردی خیلی نگران بودم بردمت دکتر پیش دکتر روان پارسا تو هفده شهریور برات قطره گیاهی نوشت و گفت نمیشه دارو داد چون خیلی کوچیکه بچه به قطره ملین که برای زردی بچه میدن اکثرا داد و بعد از چند بار استفاده بهتر شدی دکتر بعدی نوبت غزل بود که به خاطر یه لک رو پاش بردمش دکتر پوست و گفت چیزی نیست خاله و جای نگرانی نیست
13 دی 1397

اولین واکسن

اولین واکسن رو که تو همون بیمارستان زدن بهتون اولین واکسنیکه با مامان رفتیم زدیم  دو ماهگی بود اولین تب شما هر 4 ساعت یک بار استامینافون میدادم
13 دی 1397

ماه گرد

من سعی کردمتز هر زمان براتون عکس بگیرم و یادگاری براتون نگه دارم از بیمارستان امدنتو ن و همن ده یک ماهگی چله و دو و سه و چار ماهگی و پنج ماهگی اولین شب چله و اولین محرم  این روز سوم اینم یک ماهگی اولین حموم گل دخترام اولین عکس که تو سنو گرافی دیدیمتون اولین عکس بعد به دنیا امدنتون :-) اینم دست بند سه تایمون که تو بیمارستان به دستمون زده بودن اینم یه عکس دیگه از بیمارستان دوماهگیتون ...
3 دی 1397
1